پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

  • 1. چه امید بندم در این زندگانی
    که در ناامیدی سر آمد جوانی
    سرآمد جوانی و ما را نیامد
    پیام وفایی از این زندگانی
  • 2. بنالم زمحنت همه روز تا شام
    بگریم ز حسرت همه شام تا روز
    تو گویی سپندم بر این آتش طور
    بسوزم از این آتش آرزوسوز
  • 3. بود کاندرین جمع ناآشنایان
    پیامی رساند مرا آشنایی؟
    شنیدم سخن ها زمهر و وفا، لیک
    ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
  • 4. چو کس با زبان دلم آشنا نیست
    چه بهتر که از شِکوه خاموش باشم
    چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر
    که از یاد یاران فراموش باشم
  • 5. ندانم در آن چشم عابدفریبش
    کمین کرده آن دشمن دل سیه کیست؟
    ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
    چنین دل شکاف و جگرسوز از چیست؟
  • 6. ندانم در آن زلفکان پریشان
    دل بی قرار که آرام گیرد؟
    ندانم که از بخت بد، آخر کار
    لبان که از ان لبان کام گیرد؟
  • 7. شعری از دکتر علی شریعتی

نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 9:4 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak